۱۷

این روزامون آرووومه آرومه،

یک شب در میون خونه ماست :-D  دیشب بعد از دور دور شبانه رفتیم لباساشو از خونه اشون برداره که شب برای خواب بریم خونه ما، بعد تا پامو از ماشین گذاشتم پایین خواهراش پریدن بغلم :)) انقد خنده ام گرفته بود، خب قبل از عقد هم دیده بودیم همو اما انگار الان که رسمی شدیم عزیز تر شدم :-D  بعد فکر کنین همه همسایه هااومده بودن بیرون منو ببینن!!! :))) یه‌ دختر همسایه داشتن که گویا انتظار داشته امید من، اونو بگیره :))) چپ ‌و راست رد میشد به بهانه دیدن من میومد و‌ میرفت،آرزو (خواهر بزرگش) واسم تعریف کرده بود قبلا چقد سراغمو‌ میگیره ازشون که عروستون کجاست چرا نمیاد ‌چه شکلیه قدش بلنده !؟ :))  هیچی دیگه دیشب احساس آنجلینا جولی بودن بهم دست داده بود‌ واااو من چقد مشهورم :)) :-D  خیلی خندیدیم، عزیزم سر راه واسم صدقه انداخت ،انقد خوشم اومد از این حرکتش :-*  


هیچ وقت فکر نمیکردم یک نفر رو انقددددر بتونم دوست داشته باشم و بهش افتخار کنم ...


کلاس هامم خوب پیش میره و همه بچه هامو دوست دارم ،دوباره دارم عالاقه مند میشم به شغلم :-D  



خدایا شکرت ‌.. ازت ممنونیم و دوست داریم :-*  .. 

نظرات 7 + ارسال نظر
سمنو پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 03:49

خانوووم شما کجایی؟؟!!!
انقدر هرچی خواستیم گفتن اینستا اینستا دیگه مجبور شدیم بسازیم ما هم :دی
الان یوزرم رو باید بهت بدم یا چی؟؟ :)))
تازه کارم بلد نیستم :دی
اینجوری نوشتمش :
3amanooo
البته اگه ایمیل میخواد بگو تا اونو بدم :)))
تایید نکن این رو عزیزم :)

فرانک پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 23:38

نه عزیزم فعلا جایی نیستم

باید بهش فکر کنی دیگه کم کم

فرانک خانم هستم :دی پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 20:04


واییی دخترر خیلی خبر یهویی بود و خیلی هم عالی بود ، این مدت نت درستی نداشتم بیام وبت ولی واقعا شوکه شدم و خوشحال واست عزیزم :*
خیلی خیلی خوشحالتر که میبینم همچین آرامشی داری و خدارو شکر خونوادش خوب پذیرفتنت و دوستت دارن :) عزیزمم موفق باشی و عشقتون پایدار

عزیزم :-* خیلی ممنوووونم :-* فداتشم مرسی از لطفت فرانکم


،جایی نمینویسی گلم؟

hoda پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 12:17

شما تونستین با خوابیدن کنار بیاین؟ :دى
واى توروخدا هروقت موفق شدین تجربیاتت رو در اختیار من بذار, عزا گرفتم بعد عروسى شبا چطورى بخوابم :دى

آره هدی :-D حتما مینویسم :-D :-D :-D :-D

پاپیون پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 00:42

واى همسایه ها:))))))))
خیلى خنده م گرفت:))))
عزیزم همیشه شاد باشین:****

خودم غش کرده بودم تو دلم نیشم باز بود،زنه محبوب محله شدن این دردسر هارو هم داره دیگه :))

مرسی گلممم :-* :-*

لیـــدی رها چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 20:28 http://ladyraha.blogsky.com

خیلی خوبه که همچین حس خوبی دارن بهت ...
وای حرکت آقاتون هم خیلی جنتلمنانه بوده هاااااااا
عشقتون مستدام عزیزم ...
راستی اگه جک و جونور دوست داشته باشی عکس همسترم گذاشتم تو وبم ...

آره خداروشکر تو‌ دلشون جا باز‌کردم ‌;-)
من که دلم واسش ضعف رفت اصلا :))))
مرسی‌گلم:-*

وااای بدو ام بیام ببینمشششششش خیلی دوس دارم :-D

سمنو چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 15:10

حالا من چون واسه عقد مراسم نگرفتیم تقریبا هیچکدوم از خونواده سان رو ندیدم تا حالا بجز خاله ش اینا که یه بار اومدن شهرما و اومدن پیشم.
بعد ما فامیلیم ها، ولی کلا چون خونواده هامون شهراشون دوره،( منظورم عمه و عمو و خاله و ایناست) خیلی وقته ندیدمشون...
چندسالی میشه... بعد همش تو فکر اینم که چجوری روبرو بشم باهاشون بعدها!!!
شاپری؟! من خیلی دوس دارم ببینمت که :(

چجوری نداره که عزیزم خیلی راحت و‌ریلکس! مثل من .:-D

إ؟ مگه ن‌دیدی منو عزیزم؟

ممم خب‌آدرس اینستا‌ت رو‌خصوصی واسم بذار گلم اددت کنم:-*

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.