33

از نظر شما قاطع بودن یعنی چی؟ آیا تو زندگیتون انسان قاطعی هستید؟ اینکه ازتون حساب ببرن و به صورت یه آدم اخمو یخ بشناسنتون خوبه یا یه آدم مهربون و ملو؟ البته که جدی بودن درکنار خوش رفتاری درسته اما در کل میخوام بدونم آدم قاطع که میگن چه شکلی و باید چجوری اونجور بود ؟!

32

چند شب پیش رفتیم چندتا مغازه سرویس چوب نگاه کردیم ، خیلی ذوق داره واسه خونت خرید کنی .. یه حس عجیبی یه جوری ه اصلا هی میگی این منم؟ میخوام بشم خانم خونه خودم یعنی؟؟؟؟ واقعنییییی؟؟

ماشالا همه چیزم ارزووووون !!! :-\  با یه حساب سرانگشتی میبینی مغزت شروع به ریپ زدن میکنه:-D 

چند روز پیش با یکی از همکارا رفته بودیم خیابون گردی ،بعد یه مغازه وسایل خانگی بود که همکارم مشتریش بود از قبل، دلمو اونجا جا گذاشتم آقا:-D  همه چیزای خوشگللللل تمیییز شیک... جینگیلی مثلا یه بستنی خوری داشت انقد جیگر رنگی پنگی از همونا که من عاشقشونم ،قوری های رنگی،گلی ... حالا بعد قیمتشو که میفهمی  این شکلی میشی  !!!!!   o__o  بعد این مارک بودن هم که ملت رو کشته فقط! به اسم مارک بودن هر قیمتی عشقشون بکشه میذارن بالاش ! 

***

دلش میخواد خونه بخریم ،هرچی میگم عزیزه من مستقل بودن خوبه اما این همه فشار به خودت آوردن خوب نیس بخدا،دلش میخواد همه چیزی برام فراهم کنه ،از اونجایی هم که از اون دسته مرد هاست که یا یه حرفی نمیزنه یا اگه بزنه بهش عمل میکنه مطمئنم که کار خودشو میکنه فقط من میتونم هر جوری میتونم حمایتش کنم ،من واقعا سپاسگزارشم میدونم تو این گرونی با این هزینه های سرسام آوردن چقدر سخته یه تنه مرد باشی  و زندگی ت رو خودت بسازی،خیلی بهش افتخار میکنم حس میکنم به عشق من  داره این همه زحمت میکشه فقط برای شادی و آسایش من ... 

چند روز پیش صبح که خواب بودیم بیدار شده بود همش میبوسیدم و سفت بغلم گرفته بود :)) منم حس میکردم اما تو خواب و بیداری بودم حسش نبود بیدار بشم کاملا علتشو جویا بشم :-D  بعد که بیدار شدیم گفت خواب دیدم که بهم میگن پاشو برو سربازی یک ماهت مونده هنوز :)) اینم میگه نههههه من نمیرم ،زن دارم اونو چیکار کنم تنها میمونه :)) الهی فداااااش بشم یعنی اینارو با یه هیجانی تعریف میکرد باورش شده بود تو خواب بعد بیدارشده دیده خواب بوده منو بغل میکرد :))   یعنی میخوام بگم تا چه حد به هم وابسته و دلبسته شدیم .. یک روز نبینمش روزم شب نمیشه ، دارم فکر میکنم وجودش تو زندگیم عین یک معجزه بود ..  همه ی سلولای بدنم صداش میزنن هر لحظه ..

دیشب یه لحظه از اتاق رفته بودم بیرون برگشتم دیدم دفتر خاطراتم که این روزا توش چند خطی مینویسم داره میخونه لبخندشم کششش اومده :))) اولش یکم جیغ جیغ کردم الکی شوخی ،بعدش اما خوشحال شدم که حس قلبیمو کتبا خونده و فهمیده بعدش موقع خواب بهم گفت که چقدر خوشحال شده وقتی نوشته هامو خونده :-*




*من حقوق ماهیانه میخوام چیه ترم به ترم اه اه