42

از ظهر!! که بیدار شدم براش قورمه سبزی بار گذاشتم،همون مدلی که دوست داره ...

بعدش رفتم یه کیک هم پختم  واسش..

دوش گرفتم،واسش لاک قرمز زدم.. 

نشستم منتظر که شب بشه بیاد  پیشم .....

حس یه خانم خونه ی کدبانو رو داشتم امروز که عاشق همسرشه .. 

این روزا دیگه اتاق مجردیمو دوس ندارم ،همش اتاق خواب دو نفره  خونه خودمون رو توی ذهنم تجسم میکنم ..

تو سایت های آنلااین رو تختی های زیبا رو نگاه میکنم ،باید زیباترین هارو انتخاب کنم که شاهد یه عمر عاشقی ما باشن .. چیزایی که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم  بیشتر از دیروز واسم دوست داشتنی باشن ..

بعضی وقتا فکر میکنم تا الانشم کلی وقت تلف کردم باید زندگیمو زودتر تشکیل میدادم تا بیشتر لذت ببرم .

کی میدونه آدم چند سال عمر میکنه،چه بهتر که عمر ت رو تو خونه ای که تو ملکه اشی فرمانروایی کنی ...








41

 چند هفته پیش تو سالن پاش رو  توپ پیچ میخوره و کمی ضرب میبینه اون موقع فکر نمیکردیم خیلی جدی باشه با چندتا داروی گیاهی مداواش کردیم . بعد تر یه آقای شکسته بندی تو شهرهای اطراف ما هست که کارش خیلی عالیه ، رفته بود پاش رو نشون آقاهه داده بود اونم گفته بود استخون قوزک پاش کمی جا به جا شده و باید بیای جا بندازم . دیروز من و مامان باهش رفتیم  . پاش رو  گچ هم گرفت ! دیگه قرار شد تا دوهفته تو گچ باشه پاش تا خووب جا بیفته . جالب بود  که تو این مدت اصلا پاش دردی هم نداشت نه بادی نه کبودی هیچی .. الکی الکی پا گچی هم شد :دی 

ااز دیشب دارم مثل مریضا باهش رفتار میکنم و ازش پرستاری میکنم میگه چه خبره مثل اینکه باورت شده پام شکسته انگاری :))  

فیلم گذاشتم ببینیم با هم  ،  وسطاش خوابش میبره .. وقتی میخوام برم خاموش کنم بخوابیم بیدار میشه  میگه نه تو نگاه کن بقیه اش رو دوس داشتی عزیزم ..

خیلی کیف داشت این مدل فیلم دیدنم وقتی صدای نفس هاشم زیر گوشم میشندیم و  دستاش دورم حلقه بسته بود .. ه م م م م 


جمعه تب لتم از دستم افتاد تو آب ..سیم کارتم هم سوخت .. البته سیم کارت فدای سرم ، خودم میخواستم عوضش کنم  از قبل مزاحمی داشتم ، اما تبلت طفلی .. امروز صبح دادمش تعمیر ، عصری  آماده میشه میگیرمش :)

تصمیم گرفتم مدت استفاده از نت رو به حداقل برسونم .. از دیروز که  تب لت دستم نیس میبینم که چقدررر منو مشغول خودش میکرد ،

امید هم حتی حساس شده بود و دوست نداشت این همه سرم به گوشی باشه .. دیگه به خودم قول دادم  که گوشی بگیرم دستم  :) 


پ.ن: آژو جان رمز ورود به بلاگت رو واسم بذار لطفا :*


* عزیزدلم الهی همیشه سلامت باشی   ..

** خداروشکر که دارمت ..

دوست دارم 





40

چند شب پیش رفتیم یخچال و اجاق گاز و لباس شویی و تلویزیون خریدیم ... برای خونه خودمووون ... 

به غایت حس خوبی بود .. بعد من از اون رو ز دارم لحظه شماری میکنم بریم خونمون :))

****

کلاس های این ترم هم تموم شدددد و یه ۱۰ روزی تعطیلات داریم .. تو فکر این بودم صبح ها برم باشگاه ثبت نام کنم از خیلی وقت پیش خواهر شوهر بزرگه و خانم برادرگفته امید با خواهرش میرن و کلی اصرار میکنن که بیا توام ،به بهونه کلاسا از زیرش در میرفتم ،تنبل شدم کمی :-\  ، کاش اراده اش بیاد دوباره .. 

یه کاری هم از طرف دوستم که نمایندگی بیمه داره بهم پیشنهاد شد که احتمالا از شنبه پیگیرش بشم ...

***

دیشب برای اولین بار فلافل پختم،خیلی دوست داشت ^^





* خرید خرت و پرتهای آشپزخونه خودت 

*بوسیدن نوک انگشتام از تماس لباش مسخ میشم ..


39

دیروز مدیر اومده بود موسسه که بگه ۳ روز تعطیلی ۴۸ام محرم میخواییم ببریمتون طرقبه شاندیز! آموزشگاه هم انقد شلوغ پلوغ بود که خوب حرفاشو نمیشنیدیم،من که مشغول فاینال گرفتن از شاگردم بودم اون طرف تر از جمعشون بعد که تموم شد به آخر حرفاشون رسیدم بقیه حرفارو هم از زبون همکارا شنیدم،وقتی سوال میکردن کیا میان من گفتم نمیدونم چون دلم سمت امید بود! دو روز بی امید مگه میشد؟ دیگه تا دیدیمش بهش کفتم گفت نهههههه حق نداری بری من دلم تنگ میشه:))) بع گذشت رفتیم دور دور و گشتیم برای من بوت بلند بخریم که چیزی هم چشمم رو نگرفت در عوض ساندویچ خوشمزه زدیم اومدیم خونه،دوباره تو خونه نظرسنجی راه انداختیم که برم نرم؟ مامان اینا هم گفتن نری بهتره هوا هم سرده کوهنوردی خطرناکه! آخه کلبه ای که قرار بود اسکان بدن مارو بالای یه کوه بود! شب یکی از همکارا اس داد که تو میری یا نه؟ بهش نگاه کردم  گفتم برم؟ یکم اون ور نگاه کرد فکر کنه میگیفت دو روز نباشی چشاش اشکی شد :))))الهی بمیرم واسش:-* هیچی دیگه گفتم نهههه مگه میشه اصلا؟ نه من نمیرم باباا،خودمون میریم مسافرت اصلا :-D  هیچی دیگه با خیال راحت جواب منفی دادم صبح گروه همکارا تو تلگرام که نگاه کردم دیدم همه گفتن ما هم نمیریم و فلان :)) خنده ام گرفته بود مدیر بیچاره چه ضایعی شده! آخه قضیه این بوده که کفتن اگه بتونه۱۰۰ نفر به این تور ببره بهش سفر کیش تعلق میگیره،بچه هاهم عصبانی که زنیکه دلش برای ما نسوخته  چقدر مارو خر فرض کرده و فلان :)) انقد خندیدیم با امید :-D  میگه دیدی گفتم نرو من یه چیزی میدونم میگم دیگه :-D 

دیشبش کلی شرط گذاشته بودم اگه نرم که حالا باید شرطاش رو بده