63

جمعه کلاسای این ترم هم تموم شد . یه دوره اموزش تدریس هم داشتیم که روط جمعه دمو داشتم .خوب بود از خودم راضی بودم و بقیه هم نظرشون مساعد بود .امیدوارم  با شروع یه ترم جدید و یه فصل جدید که همراهه با شروع یک فصل جدید تو زندگی خودم  همه چیز بهتر بشه و راضی تر و خوشالتر باشم..

 خیالم راحت تر شد.حالا این 12 روز باقی مونده رو  با تمرکز بیشتری فقط به کارهام میرسم. یه سری کاراهای جزئی و تزیینی  دارم. 

اون شب با دختردایی رفتیم چندتا ارایشگاه سرزدیم واسه رنگ و لایت .. مرددم.شاید فقط رنگ بزنم. میخوام که یه چهره جدید داشته باشم! فرق کنم با همیشه :)

این روزا به این فکر میکنم که حالا که دارم وارد فاز جدیدی از زندگی میشم  انگار که همه چیز جدی تر شده! 

دوران مجردی بهترین دوران زندگی در نوع خودش هستش .. فقط نمیدونم چرا ما آدما تو هر شرایطی هستیم ازش ناراضی هستیم و دوس داریم شرایطمون کاش تغییر کنه!  گاهی دلم برای مجردیم تنگ میشه اما از ته دلم شادم که همسر خوبی نصیبم شده و زندگی خوبی با هم ساختیم .

زندگی کوتاه تر از اونی هست که فکرشو میکنیم اینو کاملا الان درک میکنم .... 

باید قدر لحظه لحظه اش رو دونست .


:)


62

امروز دهمه.ده شهریور 95. 

تنها بیست  و چند روز به عروسیمون  باقی مونده!

وقتی از اول داستانمون رو مرور میکنم میبینم اووووه چقدر راه اومدیم چقدر گذشته چقدر اتفاقات رخ داده چه کارایی کردیم..

اون روزا هیچکدوم  فکرشم نمیکردیم روزگار چه خوابهایی واسمون دیده :)  خداروشکر .. خداروشکر واقعا با همه سختی ها خوبی ها بدی هاش خووووب گذرروندیم .درست حرکت کردیم.

دیگه قراره خودمون بشیم یه خانواده .یه نسل جدید!

یکم باورش برام سخته انگار جدی نیس .. نمیدونم  خونه داری چه شکلیه برام ... هنوز هیچ تصوری ازش ندارم .. قلبم پر حرارت میتپه این روزا.. دوست دارم استرس نداشته باشم اما نا خواسته دارم .. نمیشه نداشت خب! اما به چیزایی که داریم و اتفاقات خوبی که میخواد بیفته که فکر میکنم دلم ارومتر میشه 

.

.

.

خونه رو اول ماه گرفتیم بعد تمیزکاریش  وسایلارو اوردیم و چیدیم.. خیلییییی خوشحال بودم،هستم. 

یه خونه دنج با وسیلای دوست داشتنیمون. چیزایی که برای رفاه مون و بر حسب نیازمون خریدیم نه چشم و هم چشمی یا کلاسش.. مثلا چون  خونه براب خودمون نبود پرده های انچنانی نگرفتم که هزینه الکی باشه خوشم نمیاد از دوباره کاری و ریخت و پاش بیهوده.. وقتی خیاطی هنوز بلد نیستم و فعلا میدونم زمان یادگیریشم ندارم لزومی ندیدم بخرمش بذارم کنج خونه :/ 

خونمون خیلی دوست دارم اونجا خونه منو امیده.یه اتاق رو گذاشتیم واسه کار و ورزش اما اسمش اتاق.مهر هست.قراره هر وقت دلخوری داشتیم از هم بریم اون تو و تا حلش نکردیم خارج نشیم ؛))

خونه آبی صورتی ما .. 

اکثر کارهارو هم اکی کردیم.تالارو آرایشگاه و مزون و نوازنده و فیلمبردار و باغ ...

کارت عروسی رو باید سفارش بدیم  کم کم ..

دوست دارم بهترین شب عمرم باشه اون شب. به ارایشگرم میخوام بگم مثل یک ملکه آرایش ام کنه ! میخوام خوش ترین عروس دنیا باشم اون شب... 


خدایا مرسی که