خب اون روزها از همون ابتدا به نیت ازدواج اومد جلو،روز اول قصدشو بهم گفت و جهت آشنایی بیشتر خواست که با هم مدتی صحبت کنیم . خب ۵۰ امتیاز بهش داده بودم به خاطر مرد بودنش و این متفاوت بودنش با بقیه،خودم هم که ازش بدم نمیومد نه از ظاهر و تیپ وهیکلش نه از اخلاقش پس قبول کردم و یه فرصت به جفتمون دادم، گذشت و ما بیشتر و بیشتربه هم علاقه مند میشدیم . یه سری اتفاقات ناراحت کننده هم واسمون رخ داد اما خداروشکر مردونه موندیم برای هم. یه روز دیگه جدی تصمیم گرفتیم تا عشقمون رو علنی کنیم و برای خوشبخت کردن هم تلاش کنیم ،من تو وجودش انقدرررر مردونگی و صداقت و پاکی دیدم که تآ این ۲۴ سال تو وجود هیچ مردی ندیده بودم .. خودمو سپردم به خدا و قبولش کردم با همه ی خوبیا و سختیا اول زندگی ....