دیشب بعد عقد مسابقه فوتسال داشت و خیلی هم واسشون حیاتی بود گویا :) چون هم سرماخورده بودم هم پری بودم وهیچ حالم خوب نبود ازم میخواست استراحت کنم و به خودم فشار نیارم ،بعد ترش رفتم پایین آشپزخونه تا واسه شام سالاد درست کنم و وقتی زنگ زده بود جواب نداده بودم زنگ زده بود گوشی مامان و بعد احوالپرسی خواهش کرده بود با من صحبت کنه و ازم میخواست قبل بازی بهش روحیه بدم :))) منم واسش شعر... پا طلایی امید تیم مایی به صورت ریتمیک میخوندم اونم در حضور خانواده هو صدای قهقهه هاشون سرمستم میکرد;-) ساعتای ۱۱ اومد و شام خوردیم و کمی گپ زدیم با خانواده.... خیلی ذوق داره همسرت موردتوجه و علاقه خانواده ات باشه و به قولی محبوب دل ها :-D
وقت خوابیدن، جفتمون عادت به دو نفری خوابیدن نداشتیم و همشششش تکون میخوردیم :)))) تا ۴ صبح فکر کنم بیدار بودیم خخخخخ
اولین شب آرامشم بود ..... و از این به بعد قراره این شب ها تا زنده ام تکرار بشه ..
بازم ممنونیم خدا از لطف و رحمتت به ما
واااااااااااااااااااااااای شاپری خیلی برات خوشحالم با خوندن تو و میلو همش یاد خودمون می افتم
آخه ماهم عادت به دوتایی خوابیدن نداشتیم و کلی طول کشید تا عادت کنیم
خیلی برات خوشحالممممممممممممممممممم
وااای مرسی عزیزززززم قربووونت
فک کنم ۶ ماهی طول بکشه ما عادت کنیم :)))))
ممنووووووونم گلم ،خیلی عزیزی
دیروز عقد کردید؟ مبارکه. انشالا سال های سال با شادی زندگی کنید.
بله،ممنونم مرسی :-)
کامنت من نیومده بود ینی؟! -_-
شاپرییییییییییی، چه خووووووبهههههههه :)
وای وای من همش باید ذوق کنم واسه شماها ^______^
چرا عزیزم تایید کردمش که!
خیلییی :-P
عزیزم،بیا از تجربیاتت در اختیارمون بذار :-D
انگار همه با خوابیدن مشکل دارن
شما هم هدی؟ :))) صبح بیدار شده میگه انگار ما دیشب قرص نخوابیدن خورده بودیم :))
عادت میکنیم
ن