امروز صبح ساعت ۹ بیدار شدیم تند تند وسیله هارو چیدیم و پریدیم تو ماشین و رفتیم ..خواهر شوهر هارو هم بردیم ،یعنی لحظه آخر تصمیم گرفتیم اونارو هم بگیم بیان دور هم باشیم . خوش گذشت خوب بود .پیاده روی تو طبیعت پاییزی زیبا داشتیم کلی وسطی بازی کردیم به یادم قدیم :-D کوهنوری کردیم ناهار خوشمزه دستپخت همسر خوردیم ;-) ، و در آخر بدمینتون به شکل ضربدری بازی کردیم وسطاشم کلی رقصیدیمو خندیدیم ،فیلمامون رو میبینم غش میکنم از ادا اومدناش،قربووووونش برم خب انقد نمکه :))) سعی میکرد بهمون بیشتر خوش بگذره :-D یه دو تا ون پر دلنشجوهای سانتی مانتال رشته عکاسی هم اومده بودن برای عکاسی همه دوربین حرفه ای و خفن :-D
دیگه الان انقد له لهم که میخوام بخوابم تاااا فردا صبح :-P
فردا باید برم دکتر بعدشم که کلاس تا شب...
خوبه شکر راضیم میسی خدا:-*