۱۵

امشب باااااا خیال راحت و‌ بدون هیچ استرس و‌نگرانی ‌با هم رفتیم پارک به عادت همیشگیمون،اما با این تفاوت که دیگه رسما همسر همدیگه شدیم ... خیلی هزار بار بیشتر لذت بخش تر و دلنشین تر از همیشه بود ..... 


امشب پیشم نیست و دلتنگشم اما دروغ چرا حالا رااااحت میگیرم میخوابم :))))


فردا کلاسهای این ترم جدیدم هم ‌شروع میشه،یه وقفه ای بین تدریسم بود که امیدوارم خدشه ای به تدرسیم ایجاد نکنه،واسم آرزوی موفقیت میکنین ؟;-) 







خدایا ازت میخوام هیچ وقت نذاری ‌غرور‌‌ مرد خوبم جریحه دار بشه یا بشکنه ... امید من مثل یک کوه محکم و مقاوم-ه ،خودت حافظش باش ،ممنونیم ازت

۱۴

دیشب بعد عقد مسابقه فوتسال داشت و خیلی هم واسشون حیاتی بود گویا :) چون هم سرماخورده بودم هم پری بودم و‌هیچ حالم خوب نبود ازم میخواست استراحت کنم و به خودم فشار نیارم ،بعد ترش رفتم پایین آشپزخونه تا واسه شام سالاد درست کنم و وقتی زنگ زده بود جواب نداده بودم زنگ زده بود گوشی مامان و بعد احوالپرسی خواهش کرده بود با من صحبت کنه و ازم میخواست قبل بازی بهش روحیه بدم :))) منم واسش شعر... پا طلایی امید تیم مایی به صورت ریتمیک میخوندم اونم در حضور خانواده هو صدای قهقهه هاشون سرمستم میکرد;-)  ساعتای ۱۱ اومد و شام خوردیم و کمی گپ زدیم با خانواده.... خیلی ذوق داره همسرت موردتوجه و علاقه خانواده ات باشه و به قولی محبوب دل ها :-D  

وقت خوابیدن، جفتمون عادت به دو نفری خوابیدن نداشتیم و همشششش تکون میخوردیم :)))) تا ۴ صبح فکر کنم بیدار بودیم خخخخخ


اولین شب آرامشم بود ..... و از این به بعد قراره این شب ها تا زنده ام تکرار بشه ..


بازم ممنونیم‌ خدا از لطف و رحمتت به ما 

۱۳

عقد کردیم!!!!!


خدایا مرسی ...


باورت میشه؟؟؟؟


۳۰/۳/۹۴ خیلی دوست دارم،یکی از بهترین اتفاقات زندیگم درون تو رخ داد هیچوقت فراموشت نمیکنم.....


دیگه همیشه تا زنده ام کنارتم عزیزترینم ...

۱۲

صبح زود بیدار میشیم،میاد شناسنامه رو ازم میگیره تا بره کارای محضر انجام بده،بعد با خواهرش میان دنبالم تا بریم آزمایش ‌بدیم،همه کارهامونو سه تایی و با ‌شوخی و‌خنده انجام میدیم،خیلی راحت و با آرامش مراحل طی میکنیم،میریم‌ چادر انتخاب کنم و میخریم و بعدش‌ انگشتر نامزدی .. خیلی خوشحالیم ،عصر ساعت ۷:۲۰ عاقد وقت میده برای عقد ، مهمونای درجه یک‌ دعوت میکنیم و یکم استراحت میکنیم ،تو ‌این اوضاع پری*ود هم شدم و بیحال ،اما اجازه نمیدم بهترین روز‌ زندگیم رو خراب کنه،ناهار نتونستم بخورم ،خوابیدم تا ساعت ۵، حالا باید یه دوش بگیرم تا حالم جا بیاد،ناهار بخورم! بعد موهام و صورتمو آرایش کنم و آمادنه بشم تا ۷ حرکت ‌کنیم... خدایا میبینی خنده هامو توی چشمام؟ خیلی شکرت،این حال خوب رو به بهترین ‌شکل به همه ی دخترای سرزمینم آرزو میکنم ......



۳۰/۳/۹۴


بوی خوش وصال به مشام میرسد ...

د‌ ‌

۱۱

خب قرار بر این بود که فردای روزی که خطابه نوشته شد آزمایشات رو‌ انجام بدیم و‌عصر تو‌محضر به  عقد در بیایم و شب رستوران شام بدیم ،اما چند روزی عقب افتاد به خاطر پاره ای از مشکلات و افتاد برای شنبه . .. ایشالا که خیره و هیچ اتفاقی بی حکمت نیست،من خودم رو به خدا سپردم حتی اگه صلاحم در این ازدواج نباشه چون مطمئنم از دلم خبر داره و چیزی که برام بهترین هست رقم میزنه ... 


ما دلمون پاکه ....

ایمان دارم بهش که میتونه خوشبختم کنه ....

دیگه کجا همچین کسی که انقدر دوسم داره و دوسش دارم و از مهمتر انقدر سالم و پاک و خوب میتونم پیدا کنم؟ 


خدا ما رو برای هم آفریده قطعا :-) 




خدایا ازت بابت همه چیز ممنونیم ......