34

مرسی از جواب هاتون از هر کدومتون یه چیزی یاد گرفتم :-)   ، میدونین بر خلاف همه ی تلاشم مبنی بر اینکه مهربونیم رو نگه دارم گاهی انگار نمیشه و بعد اگه بخوام تغییر رویه بدم به کلی عوض میشم و اینم خوب نیست.

این ترم شاگردام از ۵ ساله دارم تا ۱۳ سال .خب طبیعیه با هر سنی رفتار خاص خودش رو میطلبه اما  موضوع اینه که تو نقش معلمی یا مادر هرچی میری باید یه جوری رفتار کنی که بچه ازت حساب ببره! که من همیشه طوری بودم که سعی کردم خودم باشم و بیشتر معلمه مهربونی بودم تا بد اخلاق. اما گاهی احساس میکنم این مهربونی باعث میشه از اخلاقم سو استفاده بشه و فکر کنن خب بلد نیستم اخم کنم یا ترسناک بشم ! دنبال یه راهی بودم در عین حال که خودمم و از وقت گذروندن باهم خوشحالن بشه جدی تر گرفت کلاس رو . من خودم  که محصل بودم بیشتر اون استادم رو دوست داشتم که باهمون خودمونی بود ترسی بینمون حاکم نبود اینجوری درسش هم بیشتر دوست داشتم و میخوندم به معیار دیگه ام هم خوشگلی و خوشتیپی بود که جذبم میکرد :)) آراستگی هم برام مهم بوده حالا دارم تلاش میکنم چیزی باشم که صحیحه، البته دانش آموزای پسر موضوعشون با دخترا متفاوته و با اونا باااید خیلی جدی طور باشی چون تو سن. پایین مخصوصا فوق العاده بی جنبه تشریف دارن .. 


**

بانک ملت استخدامی زده میدونم دوباره سرکاریه اما کاش  میشد معجزه بشه :'( هعی

33

از نظر شما قاطع بودن یعنی چی؟ آیا تو زندگیتون انسان قاطعی هستید؟ اینکه ازتون حساب ببرن و به صورت یه آدم اخمو یخ بشناسنتون خوبه یا یه آدم مهربون و ملو؟ البته که جدی بودن درکنار خوش رفتاری درسته اما در کل میخوام بدونم آدم قاطع که میگن چه شکلی و باید چجوری اونجور بود ؟!

32

چند شب پیش رفتیم چندتا مغازه سرویس چوب نگاه کردیم ، خیلی ذوق داره واسه خونت خرید کنی .. یه حس عجیبی یه جوری ه اصلا هی میگی این منم؟ میخوام بشم خانم خونه خودم یعنی؟؟؟؟ واقعنییییی؟؟

ماشالا همه چیزم ارزووووون !!! :-\  با یه حساب سرانگشتی میبینی مغزت شروع به ریپ زدن میکنه:-D 

چند روز پیش با یکی از همکارا رفته بودیم خیابون گردی ،بعد یه مغازه وسایل خانگی بود که همکارم مشتریش بود از قبل، دلمو اونجا جا گذاشتم آقا:-D  همه چیزای خوشگللللل تمیییز شیک... جینگیلی مثلا یه بستنی خوری داشت انقد جیگر رنگی پنگی از همونا که من عاشقشونم ،قوری های رنگی،گلی ... حالا بعد قیمتشو که میفهمی  این شکلی میشی  !!!!!   o__o  بعد این مارک بودن هم که ملت رو کشته فقط! به اسم مارک بودن هر قیمتی عشقشون بکشه میذارن بالاش ! 

***

دلش میخواد خونه بخریم ،هرچی میگم عزیزه من مستقل بودن خوبه اما این همه فشار به خودت آوردن خوب نیس بخدا،دلش میخواد همه چیزی برام فراهم کنه ،از اونجایی هم که از اون دسته مرد هاست که یا یه حرفی نمیزنه یا اگه بزنه بهش عمل میکنه مطمئنم که کار خودشو میکنه فقط من میتونم هر جوری میتونم حمایتش کنم ،من واقعا سپاسگزارشم میدونم تو این گرونی با این هزینه های سرسام آوردن چقدر سخته یه تنه مرد باشی  و زندگی ت رو خودت بسازی،خیلی بهش افتخار میکنم حس میکنم به عشق من  داره این همه زحمت میکشه فقط برای شادی و آسایش من ... 

چند روز پیش صبح که خواب بودیم بیدار شده بود همش میبوسیدم و سفت بغلم گرفته بود :)) منم حس میکردم اما تو خواب و بیداری بودم حسش نبود بیدار بشم کاملا علتشو جویا بشم :-D  بعد که بیدار شدیم گفت خواب دیدم که بهم میگن پاشو برو سربازی یک ماهت مونده هنوز :)) اینم میگه نههههه من نمیرم ،زن دارم اونو چیکار کنم تنها میمونه :)) الهی فداااااش بشم یعنی اینارو با یه هیجانی تعریف میکرد باورش شده بود تو خواب بعد بیدارشده دیده خواب بوده منو بغل میکرد :))   یعنی میخوام بگم تا چه حد به هم وابسته و دلبسته شدیم .. یک روز نبینمش روزم شب نمیشه ، دارم فکر میکنم وجودش تو زندگیم عین یک معجزه بود ..  همه ی سلولای بدنم صداش میزنن هر لحظه ..

دیشب یه لحظه از اتاق رفته بودم بیرون برگشتم دیدم دفتر خاطراتم که این روزا توش چند خطی مینویسم داره میخونه لبخندشم کششش اومده :))) اولش یکم جیغ جیغ کردم الکی شوخی ،بعدش اما خوشحال شدم که حس قلبیمو کتبا خونده و فهمیده بعدش موقع خواب بهم گفت که چقدر خوشحال شده وقتی نوشته هامو خونده :-*




*من حقوق ماهیانه میخوام چیه ترم به ترم اه اه

31

ساعت های اولین کلاس این ترمم خیلی بد موقع اس ،۳/۵ظهر تا ناهار میخوریم تا چشامون گرم خواب میشه باید لباس بپوشیم بریم،حالا بیشتر دلم برای امیدم کبابه از صبح میره سرکار من میخوابم اما باید به خاطر من بیدار بش ه که برسونتم،اون تایم تاکسی هم خیلی کمه باید یه ربع سر چهارراه صبر کنم تا بیاد :-\  هوووف ،نمیدونم دیگه از طرفی هم بچه ها خیلی ازم انرژی میگیرن همشون شررر و پر حرف با این حقوقی که میدن پول بنزین رفت و برگشت ماشین هم نمیشه حتی!:-\  شیطونه میگه دیگه نرم ایششششش 

*****

میخوام یه پارچه کتون ضخیم زمستونی شاید چهارخونه بخرم بدم خیاط واسم یه دامن و یه پانچ خوشگل بدوزه .. با یه جفت بوت چرم بلند عالی میشه ^__^  یکم از تیپ اسپرت فاصله بگیرم تنوع بشه :-) 

این اواخر هم کلی پیاده شدم برای لوازم آرایش ماسک اسکراب و شامپو .... ،بعدش یکم عذاب وجدان میگیرم البته:-\  دیگه قول دادم اما بقیه خریدام از این به بعد برای جهیزیه باشه  :-) 

مهر هم تموم شد که ......... !!!

30

این روزا؟صبح ساعت ۸ بیدار که میشه بره سرکار راهیش میکنم بعدش خودم میگیرم میخوابم تا ۱۱ :)))  بعد بیدار شدن هم به دوش گرفتن و جمع و جوکردن کارام میگذره تا ناهار که میاد و میخوریم و بعدش اگه بشه یه چرتی میزنیم دوباره که بیشتر من شیطنت میکنم نمیذارم بخوابه :-D  فایده ای هم نداره چون ۳/۵ من باید برم سرکار و میبرتم میرسونه تا ۷ که دوباره خودش میاد دنبالم  بعد دیشب بعد کاررفتیم خونه مادرش اینا،سالگرد مادربزرگش بود و شام میدادن .هر وقت میریم  اونور شوخ تر میشه ،دیشب رستوران که بودیم دقت میکردم با همه خوش بش میکرد با بچه های فامیل شوخی میکرد حتی جزو سرپایی ها بود و کمک میکرد هر چند لحظه هم  سمتی که من نشسته بودم نگاه میکرد و لبخند میزد :-)  ،بعد شام دوباره رفتیم خونه مامانش اینا