44

بعد قرنی اومدم  نوشتم نوشتم  زررت پرید :-\ :-\ :-\ :-\ 

 خب الان دیگه احساس تخلیه فکری دارم دیگه برم بعدا بیام از خجالتتون در بیام !



43

وااااای چقدر من از اینجا دور موندم؟!!! اولاش اصلا حرفم نمیومد ... بعذ ترش حرفی برای گفتن نبود ... الان همینجوری دلم خواست یهویی بیام هر چی انگشتام دلشون میخوان تایپ کنن ... 

این چند روزه که درگیره سرماخوردگی بودیم جفتمون خیلی خیلی بد گذشت.. اول من پرستار اون بودم بعد اون پرستار من بعدشم جفتی افتادیم ،مامان هامون اومدن :))  

اون شبی خیلییییی تب داشتم ،تمام بدنم درد میکرد دیر وقت هم بود گفتم تا صبح صبر کنیم اگه خوب نشدم میریم دکتر .. دوش گرفتم بلکه حرارت بدنم کم بشه ،بی فایده بود. شب تا صبح بیدار بودیم  تن لختمو چسبیده بود و فشار میداد به خودش و من ناله میکردم فقط،نمیذاشت پتو رو خودم بندازم دعوام میکرد حتی .. بعد ترش اونم تب دار شد از تن تبدارم ..  صبح که شد لباسامو تنم کرد ببرتم دکتر،من اما خوابم گرفته بود ... هر طوری بود برد منو و با چندتا آمپول قوی حالم کمی جا اومد.. بهتر شدم و با کمی استراحت سرپا شدم دوباره !!! 

وای تجربه فوق العاده بدی بود،تو عمرم به صورت انگشت شماری اونجوری مریض شده بودم ..

کاش هیچکس تو دنیا مریض نشه،کاش همیشه آدما سالم بمونن ... کاش .. 

42

از ظهر!! که بیدار شدم براش قورمه سبزی بار گذاشتم،همون مدلی که دوست داره ...

بعدش رفتم یه کیک هم پختم  واسش..

دوش گرفتم،واسش لاک قرمز زدم.. 

نشستم منتظر که شب بشه بیاد  پیشم .....

حس یه خانم خونه ی کدبانو رو داشتم امروز که عاشق همسرشه .. 

این روزا دیگه اتاق مجردیمو دوس ندارم ،همش اتاق خواب دو نفره  خونه خودمون رو توی ذهنم تجسم میکنم ..

تو سایت های آنلااین رو تختی های زیبا رو نگاه میکنم ،باید زیباترین هارو انتخاب کنم که شاهد یه عمر عاشقی ما باشن .. چیزایی که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم  بیشتر از دیروز واسم دوست داشتنی باشن ..

بعضی وقتا فکر میکنم تا الانشم کلی وقت تلف کردم باید زندگیمو زودتر تشکیل میدادم تا بیشتر لذت ببرم .

کی میدونه آدم چند سال عمر میکنه،چه بهتر که عمر ت رو تو خونه ای که تو ملکه اشی فرمانروایی کنی ...








41

 چند هفته پیش تو سالن پاش رو  توپ پیچ میخوره و کمی ضرب میبینه اون موقع فکر نمیکردیم خیلی جدی باشه با چندتا داروی گیاهی مداواش کردیم . بعد تر یه آقای شکسته بندی تو شهرهای اطراف ما هست که کارش خیلی عالیه ، رفته بود پاش رو نشون آقاهه داده بود اونم گفته بود استخون قوزک پاش کمی جا به جا شده و باید بیای جا بندازم . دیروز من و مامان باهش رفتیم  . پاش رو  گچ هم گرفت ! دیگه قرار شد تا دوهفته تو گچ باشه پاش تا خووب جا بیفته . جالب بود  که تو این مدت اصلا پاش دردی هم نداشت نه بادی نه کبودی هیچی .. الکی الکی پا گچی هم شد :دی 

ااز دیشب دارم مثل مریضا باهش رفتار میکنم و ازش پرستاری میکنم میگه چه خبره مثل اینکه باورت شده پام شکسته انگاری :))  

فیلم گذاشتم ببینیم با هم  ،  وسطاش خوابش میبره .. وقتی میخوام برم خاموش کنم بخوابیم بیدار میشه  میگه نه تو نگاه کن بقیه اش رو دوس داشتی عزیزم ..

خیلی کیف داشت این مدل فیلم دیدنم وقتی صدای نفس هاشم زیر گوشم میشندیم و  دستاش دورم حلقه بسته بود .. ه م م م م 


جمعه تب لتم از دستم افتاد تو آب ..سیم کارتم هم سوخت .. البته سیم کارت فدای سرم ، خودم میخواستم عوضش کنم  از قبل مزاحمی داشتم ، اما تبلت طفلی .. امروز صبح دادمش تعمیر ، عصری  آماده میشه میگیرمش :)

تصمیم گرفتم مدت استفاده از نت رو به حداقل برسونم .. از دیروز که  تب لت دستم نیس میبینم که چقدررر منو مشغول خودش میکرد ،

امید هم حتی حساس شده بود و دوست نداشت این همه سرم به گوشی باشه .. دیگه به خودم قول دادم  که گوشی بگیرم دستم  :) 


پ.ن: آژو جان رمز ورود به بلاگت رو واسم بذار لطفا :*


* عزیزدلم الهی همیشه سلامت باشی   ..

** خداروشکر که دارمت ..

دوست دارم 





40

چند شب پیش رفتیم یخچال و اجاق گاز و لباس شویی و تلویزیون خریدیم ... برای خونه خودمووون ... 

به غایت حس خوبی بود .. بعد من از اون رو ز دارم لحظه شماری میکنم بریم خونمون :))

****

کلاس های این ترم هم تموم شدددد و یه ۱۰ روزی تعطیلات داریم .. تو فکر این بودم صبح ها برم باشگاه ثبت نام کنم از خیلی وقت پیش خواهر شوهر بزرگه و خانم برادرگفته امید با خواهرش میرن و کلی اصرار میکنن که بیا توام ،به بهونه کلاسا از زیرش در میرفتم ،تنبل شدم کمی :-\  ، کاش اراده اش بیاد دوباره .. 

یه کاری هم از طرف دوستم که نمایندگی بیمه داره بهم پیشنهاد شد که احتمالا از شنبه پیگیرش بشم ...

***

دیشب برای اولین بار فلافل پختم،خیلی دوست داشت ^^





* خرید خرت و پرتهای آشپزخونه خودت 

*بوسیدن نوک انگشتام از تماس لباش مسخ میشم ..